خط خطی
درباره وبلاگ


به وبلاگ خط خطی خوش اومدین

پيوندها
دل تو دل
بندری دات کام
نزار تنها بمونم..حسن
پایگاه خبری همبستگی البرز
ستاره شکسته
آسمان بی ستاره
عشق هرگز نمی میرد
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خط خطی و آدرس khatkhati1997.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






Alternative content


نويسندگان
narges

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : narges

حمـاقـت کـه شاخ و دم ندارد!

حمـاقـت یـعنی مـن کـه اینقــدر میــروم

 تـا تـو دلتنـگم شـوﮮ!...

خـبری از دلتنگـﮯ ِ تـو نمیشود!

برمیگردم چـون دلـتنـگـت می شـوم!

 
چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : narges

شما یادتون نمیاد سال 74 یه برف سنگین اومد که یه هفته همه خونه نشین شدن..........

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واسه همینه هفتادو پنجیا زیادن

جمله سنگین بود.

 
یک شنبه 19 بهمن 1393برچسب:, :: 22:26 :: نويسنده : narges

وقتی از عشقت جدا میشی...اولش داغی....میگی بیخیال بابا دنیا رو عشقه!

ی چن ساعت ک میگذره...هی تند تند گوشیتو چک میکنی..عصبی میشی...

میری اس ام اسایی ک داده بودو همشو چند بار از اول میخونی...

میری تو گالری ب عکساش نگا میکنی....

ی دفه گوشیتو میذاری کنار و خیره میشی ب رو ب روت...فک میکنی.ب همه چی...الان کجاس؟چکار میکنه؟اونم دلش برا من تنگ شده؟اونم داره کم کم،کم.میاره؟

چی شد اون دوستدارم گفتنا؟اون عشقم گفتنا؟اون قول و قرارا؟

حال میری تو خاطراتت دنبال نشونی بگردی ک ببینی واقعا عاشقت بوده یا ن.....وارد خاطرات ک میشی دیگه کنترل اشکات دست خودت نیس...

این کارا میشه کار هر روزت...

دیگه شبا ب هم شب بخیر نمیگین.دیگه صبا ب عشقش از خواب بیدار نمیشی..دیگه امیدی ب هیچ چیز نداری..

دیگه"عاشق" نمیشی و تو از الان ی مرده ی متحرک محسوب میشی.....

 
پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : narges

دروغ میگن دخترا آهن پرستنا !!

 

ب قرعان راس میگم !!

 

 

 

 

من از صبح یه میل گرد دستم گرفتم ولی کسی بهم نیگا نکرده !!

 
سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:, :: 1:49 :: نويسنده : narges

⇜✘ای روزگـــــار...⇩

از خط خـــطی هایم ســاده نــگذر...!⇩

به یاد داشتــــه باش...⇩

این دلنوشـــــته ها را یـــــک دل،نوشتــــــه...!✘⇝

 
دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : narges

ﺗﻮ ﺟﻨﮕﺎﯼ ﺣﺴﺎﺱ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺸﮑﺮ ﺯﻧﺎیی که پریودن رو ﺑﻔﺮﺳﺘﻦ

 

.

 

.

 

.

 

.

 

ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺼﺒﯽﺍﻥ

 

ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺻﻠﺢ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﺷﻤﻨﻢ ﺍﻋﺼﺎﺑﺸﻮﻧﻮ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ!

 

و تا اونجارو با خاک یکسان نکنن آروم نمیگیرن ! |||||||||||||:

 
جمعه 10 بهمن 1393برچسب:, :: 5:30 :: نويسنده : narges

ﻣﯽ ﺗﺮرررررﺳـــــﻢ!!!

 ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐـــــﻪ دختـــــرم ﺍﺯﻡ ﺑﭙﺮﺳـــــﻪ :

مامان ﺟـــــﻮﻭﻥ ﻋﺎﺷـــــﻖ ﮐـــــﯽ ﺑـــــﻮﺩﯼ ؟

ﻭ ﻣـــــﻦ ﺍﺳـــــﻢ ﮐﺴـــــﯽ ﺭﻭ ﺑﮕـــــﻢ

ﮐـــــﻪ پـــــدرش ﻧﯿﺴـــــﺖ...

اونم بگه: إإإإ مـامـانی اینــــــکه اسم داداشمـــــه.. !!!

 
جمعه 10 بهمن 1393برچسب:, :: 4:55 :: نويسنده : narges

باز سرصبحه و من بی خواب خداروشکر فردا جمعه اس در واقع یعنی امروز جمعه اس :| مث خیابانی شدم رفت:| خب اومدم باز یکم شرو ور بگم باز بکپم.الان هیچ حس بدی ندارم ک بخوام بگم یعنی هستا نمیخوام بهش توجه کنم(خسته نباشی) امروز تولد دیانا دخترخالم بود شیطون ۳سالش شده٬خوب بود خوش گذشت. مث عروسی سمیه که اووووووف اون دیگ خیلی حال داد.عروسی تو باغ بود هوا هم سرد شده بود لامصب.این بندرهم همیشه گرمه ها حالا کرمش گرفت شبه عروسی سرد شه ولی خب من ک از بس رقصیدم سرما حالیم نشد تا ۴صبح بکوب رقصیدم بندری فارسی آخرشم ی رقص عربیه خفن زدم زبان درازی خیلی خیلی خیلی خداروشکر که بابام با عموم اینا زود رفت چون اصن حوصله اخم و تخماشو نداشتم والاااااا بعد عمری میخوایم بترکونیم خداییش مامانمم پایه بود ٬ی دور با مامانم یه دور عمو بزرگه ی دور عمو کوچیکه٬ پسردختر عموی مامان ٬پسرعموی مامان ٬دختر عموی مامان ٬زن عمو و زن دایی هام ٬پسرعمه داماد  و دوستای داماد رقصیدم.آقا تا ما مینشستیم یکی دست مارو میگرفت میگفت پاشو -_- پدر پام در اومد دیگ آخرا کفشه رو در آوردم. عه رضا الان پی ام داد:بگیر بخواب دیگه. این خلک هم مث خودمه نمیتونه مث آدم بخوابه.

جالبه ها! درمورد همه چی گفتم الا چیزی ک ب عنوان پستم ربط داره ٬خب باید بگم حرف زدن درموردش سخته بخاطرهمین ازش رد میشم‌٬ب همین سادگی ^_^ همین طور ک از همه فرار کردم از خودمم فرار میکنم.اوووووف کرم از خودمه گند میزنم ب فازم ٬بیخی باوا ب قول پسردایی رضا(که قیافتن کپی همن)  گذشته:در گذشته حال:خوشحال آینده:امیدوار

تو فکرمه برم پارکور ٬ی مقدار زیادی خطرناکه ولی باحاله پرستیژ هم دارهآرام

راستش احساس میکنم مث ی تیکه چوب تو اقیانوسم٬ نمیدونم چیکار کنم٬هیچ نقشه ای واسه آینده ندارم هیچ کاری هم نیست ک بخوام انجام بدم ٬حتی اگ بمیرم کارنیمه تمومی ندارم (بجز بافتن هدیه ام) حداقلش اینک فشار عصبی ای دیگ ندارم یکم ریلکس میشم (البته احتمالا میرم جهنم و فکر نکنم اونجا بتونم ریلکس کنم :| ) خب دیگ شروور گفتم‌نمیاد 

شب بخیر